این مقاله در مورد حجاب و تاثیر آن بر سلامت فرهنگی جامعه بوده و به بررسی ارتباط حجاب با هویت فردی، نهاد خانواده، تغییرات اجتماعی و چالش های فرهنگی در جامعه می پردازد.
مقدمه:
پدیده حجاب یکی از ابعاد بنیادین شخصیت انسانی است که سابقه ای به قدمت تاریخ بشر دارد و در گستره وسیعی از فرهنگ ها و سرزمین ها نمود پیدا کرده است. این مفهوم نه تنها با هویت فردی انسان در ارتباط است بلکه در تعاملات اجتماعی نیز نقشی موثر ایفا می کند. از این رو می توان آن را از منظرهای گوناگون فرهنگی، اخلاقی، دینی، جامعه شناختی و حتی حقوقی مورد بررسی قرار داد.
سلامت جسم و روان انسان با رشد و پایداری اجتماعی پیوندی ناگسستنی دارد. این سلامت حاصل مجموعه ای از عوامل زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی است که بر کیفیت زندگی بشر تاثیرگذارند. در قرن بیستم خصوصاً پس از دو جنگ بزرگ جهانی جوامع انسانی دستخوش تحولات گسترده ای شدند. انقلاب صنعتی و گسترش فناوری ها شیوه زندگی، نظام ارزشی و نگاه انسان به خود و جامعه را دگرگون ساختند. نهادهای اجتماعی سنتی تضعیف شدند و روابط انسانی به سمت سطحی شدن و گسستگی پیش رفت. یکی از نهادهایی که بیشترین دگرگونی را تجربه کرد نهاد خانواده بود.
در گذشته ساختار خانواده های گسترده شامل خویشاوندان، اقوام و حتی اجتماع مذهبی و فرهنگی پشتوانه ای حمایتی برای نوجوانان و جوانان فراهم می کردند. افراد جوان بدون تحمل فشار زیاد مسیر شکل گیری هویت را با پشتوانه این حمایت ها طی می کردند و کمتر دچار سردرگمی هویتی می شدند. اما با گذار تدریجی از خانواده گسترده به خانواده هسته ای نقش سنتی خانواده در تربیت و هدایت نسل جدید کمرنگ تر شد. مهاجرت های گسترده، رشد شهرنشینی و سبک زندگی شهری موجب فاصله گرفتن اعضای خانواده از یکدیگر شد و تعاملات درون خانوادگی به شدت کاهش یافت. این تحولات به بروز بی تفاوتی اخلاقی، ضعف در روابط عاطفی و تضعیف حمایت های سنتی در خانواده های امروزی منجر شد.
در چنین شرایطی خانواده های کنونی برای مدیریت مسائل رفتاری و تربیتی فرزندان خود با چالش های بیشتری روبرو هستند. در کنار این تحولات تعریف کارکردهای سنتی خانواده نیز دستخوش دگرگونی شده است. در مناطق وسیعی از آسیا، خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین رشد شتاب زده شهرنشینی با افزایش نابرابری ها و فشارهای اجتماعی همراه بوده که در نتیجه زمینه بروز رفتارهای نابهنجار و بزهکارانه را در بین جوانان فراهم کرده است.
تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دهه های اخیر نیز با تغییر ساختارهای اقتصادی و طبقاتی شکاف های اجتماعی را تشدید کرده است. بسیاری از خانواده ها به دلیل ضعف در نظام حمایتی، آموزشی و خدمات بهداشتی با مشکلاتی مواجه شده اند که نوجوانان و جوانان بیشترین آسیب را از این وضعیت دیده اند. رشد جمعیت، تبعات جنگ تحمیلی و تمرکز فرصت ها در شهرها بسیاری از جوانان را وادار به مهاجرت به مناطق شهری کرد تا شاید بتوانند سهمی از امکانات و رفاه شهری را به دست آورند. اما با عدم وجود برنامه ریزی درست بسیاری از این جوانان با ناکامی های متعدد و بحران های روانی روبرو شده اند که برخی از آن ها در نهایت به انحراف های اجتماعی و بزه منجر می شود. به این ترتیب رابطه مستقیم میان افزایش جمعیت جوان، نابرابری های اجتماعی و رشد ناهنجاری ها به وضوح نمایان است.
بررسی ریشه های بروز پدیده بزهکاری و از جمله ناهنجاری هایی چون بدحجابی، نیازمند تحلیل های چند لایه است. در سطح کلان، این پدیده ها ریشه در ساختارهای نابرابر اقتصادی، تضادهای فرهنگی و ضعف سیاست گذاری های اجتماعی دارند. در سطح خرد عملکرد ضعیف خانواده، نبود پیوندهای عاطفی قوی و فشارهای روانی محیطی نقش مهمی در شکل گیری آسیب های رفتاری ایفا می کنند.
از سوی دیگر ضعف در معرفی موثر الگوهای دینی، نبود روایت های جذاب و هم سطح با نیازهای جوانان، و غفلت از زبان و ابزار فرهنگی روز مانند رسانه و هنر، موجب شده بسیاری از نوجوانان و جوانان به الگوهایی بیرونی چون بازیگران خوانندگان و ورزشکاران غربی گرایش پیدا کنند. این گرایش ها نه تنها سبک پوشش و گفتار آنان را تحت تاثیر قرار داده بلکه به تدریج موجب فاصله گرفتن آنان از فرهنگ بومی و مذهبی شده است. در این میان اگر خانواده ها نیز از اعتقادات ریشه دار و تربیت دینی برخوردار نباشند فرزندان دچار بحران هویت می شوند و نتوانند خود را با الگوهای اخلاقی و دینی هم سو کنند.